از هیجان فقط تونستم از پای لپ تاپ بلند شم تا اینو بنویسم. میخوام یه حماسه رو براتون تعریف کنم. یه اعلان جنگ! 
داستانِ تایچی و آراتا و چیهایای انیمه چیهایا فورو. *اسپویل هم داره.* 
که یه تاریخ طولانی و مهم باهم دارن، که من الان نمیخوام بگم. 
چیهایا هیچ وقت تایچی رو نگاه نمیکنه. انقدر به بودنش و حضورش عادت داره که خودشم نمیدونه تایچی چقدر براش مهمه. نگاه چیهایا همیشه به اراتا بوده. اراتا که تو کاروتا تقریبا از همه کشور بهتره و کاروتا رویای چیهایاست. رویایی که اراتا بهش داده. پس اراتا یجورایی براش خدای کاروتاست. کاروتا که همه زندگی چیهایاست. 
ولی تایچی همه نگاهش به چیهایاست. چیهایا برای اراتا شروع کرد به کاروتا بازی کردن و تایچی برای چیهایا. تایچی. تایچی مغرور تخس که نمیخواد به روی کسی بیاره که داره از نداشتن چیهایا میمیره. داره از نگاهای چیهایا به خداش، اراتا، میمیره. تایچی همشو جمع کرد، همشو.‌ تمرین کرد و تمرین کرد. قوی بود و قوی تر. همه میدونستن، همه میفهمیدن جز خود این سه تا. 
تا اون روز هیچکی تایچی رو یه ادم قوی تو کاروتا حساب نمیکرد. تایچی یه فرد متوسطی بود که بود. همه میگفتن اراتا استاد(بهترین بازیکن مرد) اینده ست و چیهایا کویین(بهترین بازیکن زن) اینده. 
و بعد یهو، ما تایچی رو داشتیم که رسید به فینال یه تورومنت بزرگ. چشم همه از حدقه درومده بود. هیچکس باورش نمیشد. ولی اعضای انجمن کاروتاشون میدونستن که تایچی با بدشانسی و مهارت خودش رسیده به این نقطه. 
و از همه مهمتر چیهایا بود که باورش نمیشد که قراره با تایچی تو فینال بازی کنه. 

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تنهایی های دختر تابستان ehsan بسم الله الرحمن الرحیم فوتبال دوست پنجره های آبی پولادین ماینرهای مجازی آموزشی نقش قلم